مخاطب عام

این روزها

حوصله نداریم اما همچنان سیبیل نمی‌گذاریم.

بغضمان میگیرد اما گریه نمیکنیم، لعنت به هرچه چشم لعنت به هرچه اشک .

حرف نمیزنیم، لبهایمان خشک شده از همان دستمال کاغذی‌های پست قبل جلوی لبمان میگیریم. به راحتی هم از دستمال نمی گذریم.

با فرزاد بد برخورد میکنیم، اما او طفلک جوابمان را نمی دهد.

به خاطر یک سلام خشک به قول خودشان تریپ می‌آییم.

کسانی را که باید، نمی‌بینیم. در عوض کسانی که نباید زیاد میبینیم.

زیاد نمی‌خوابیم اما اصلا سر حال نیستیم.

تصمیم دیگران را می‌پذیریم و صدایمان در نمی‌آید.

گرسنه میشویم تشنه هم، اما نای خوردن را نداریم.

به سبک حدیث غصه میخوریم.. غصه میخوریم.. غصه میخوریم اما هم غصه نداریم.

انگشتانمان را با نفس خود عطرآگین میکنند، حالتمان عوض می‌شود، دلمان می‌سوزد. اما چه فایده.

مشت میزنیم، میشکنیم، خرد میکنیم، دمی عاشق-دمی فارغ می‌شویم. ( امان از ما )

دخترک لاغر سمج را پس میزنیم اما از رو نمی‌رود.

فحش زیاد می‌شنویم اما باز هم به رگ غیرتمان گزندی وارد نمیشود.

به وبلاگ‌ها سر می‌زنیم اما دیگر زیاد به ما سر نمی‌زنند. 

این روزها حالمان وخیم است. کسی مارا درک میکند؟

 

مخاطب خاص

چشمانم کم سو،

 آسمانم بی ستاره است.

لطفا کهکشان شو.

 

کمی سرما خوردم

بعضی وقت‌ها از فرصت‌های زندگی آنچنان میشه گذشت که از یک دستمال کاغذی پر از کثافت.

پی نوشت:  داریم میریم بوشهر همراه با فرزاد و مجتبی . کسی با ما نمیاد؟

ختم به خیر

ما الان کنکور دادیم

فردا هم کنکور می‌دهیم

ما کلا در حال دادن هستیم.

راستی نوشت: یه ابلهی کنار ما نشسته بود تمام ۴ ساعت و ۱۰ دقیقه رو میخندید.

راستی نوشت۲: یکی از بچه ها بعد از جلسه مفقودالاثر شد. از یابنده تقاضا میشود او را به صندوق پست بیاندازد.

 

? That's the question

آیا من همان کسی هستم که می‌اندیشم؟

آیا دیگران همان کسانی هستند که من می‌اندیشم؟

پ ن: آیا تا به حال اندیشیده ام؟

For sale

عجب روزگاریست!!!

دیگر جنده ها هم باکره بودن را ۳۰۰ هزار تومان میخرند.

شر نوشت: ما شعورمان را به مزایده گذاشتیم.

قیمت پایه: دو عدد بوسه!

Caught

مثل هر روز از خونه فرار، آره فرار

فرار از غرغرهای مامان، فرار از قیافه ****‌ احسان ( داداشمه)

هنوز در خونه رو نبستم که چند تا سوال ذهنمو مشغول میکنه:

امروز این کره خاکی با تو مهربان خواهد بود؟

باید مثل کفتاری که به غذا خوردن شیر نگاه میکنه به مردم شاد نگاه کرد؟

شانس و فرصت دیدن کسانی رو که دوستشان داری خواهی یافت؟

می‌تونی به چشمای زیبای دخترک جنده جلوی پارک نگاه کنی؟

و باز به خودت بگی: ای کاش او اینگونه نبود.

قطار که هیچ، آیا میتونی با اراده‌ات مگسی رو از حرکت نگه داری؟

مگس هم هیچ، اصلا اختیار خودت رو داری؟

گرفتار غوغای درون، من هنوز گرفتار غوغای درونم هستم. 

I'm sorry 4 u

اى کسانى که ایمان آورده اید، داخل اتاقهاى پیامبر مشوید، مگر آنکه برای خوردن طعامى به شما اجازه داده شود، آن هم بى آنکه در انتظار پخته شدن آن باشید، ولى هنگامى که دعوت شدید داخل گردید، و وقتى غذا خوردید پراکنده شوید بى آنکه سرگرم سخنى گردید .این رفتار شما پیامبر را مى رنجاند ولی او از شما شرم مى دارد و چیزی نمیگوید، و حال آنکه خدا از حقگویی شرم نمى کند، و چون از زنان پیامبر چیزى خواستید از پشت پرده از آنان بخواهید، این براى دلهاى شما و دلهاى آنان پاکیزه تر است، و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید، و مطلقا نباید زنانش را پس از مرگ او به نکاح خود درآورید، چرا که اینکار نزد خدا همواره گناهی بزرگ است.

 << قرآن، سوره احزاب، آیه ۵۳ >>

پ‌ن ۱ : عجب برنامه زندگیه

پ‌ن ۲ : عجب کلام خداییه

پ‌ن ۳ : عجب از جمال شماست!